زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
پس از توای گل پرپر، چگونه زنده بمانم ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم گره فـتاده بکارم، نمانـده بیتـو قـرارم ز داغت ای گل پرپر، چگونه زنده بمانم وجودت ای گل معبود، تمام هستی من بود تمام هستی خواهـر، چگونه زنده بمانم خزان شده چمن من، شهید بیکـفن من کنار این تن بیسر، چگونه زنده بمانم نه شمعی نه چراغی، نه غنچهای و نه باغی ز داغ اکبر و اصغر، چگونه زنده بمانم رسـیـده نـالـۀ مـادر، ز مقـتل تو برادر ز نـالـۀ دل مـادر، چگـونه زنـده بـمانم نه محرمی و نه یاری، نه احترام و وقاری میان قـوم ستـمـگر، چگونه زنده بمانم به تـازیـانه زنـنـدم ، ز کـربـلا ببـرندم من از فراق تو دیگر، چگونه زنده بمانم عدو ز کین گل زهرا، زده به نیزه سرت را به پای این سر اطهر، چگونه زنده بمانم توئی امام و امیرم، خـدا کند که بمیرم که بیتو ای مه انور، چگونه زنده بمانم وفایی از کرم من، بخوان حدیث غم من ز بعـد داغ بـرادر، چگـونه زنده بمانم |